257

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

میگه: پاییز خر است!میگم: آخه چرا؟میگه: پاییز که میشه٬ درختا یه طوری میرقصن که به جای زردآلو٬ خرمالو میدن! اونم چه خرمالویی! گسه گس! انگاری دنیا صد کرور سوزنو کرده باشه پهلوی زبونت!میگم: خب تو نخور!میگه: نقل این حرفا نیست! چه من بخورم چه نخورم اونا خرمالوشونو میدن! این واسه من درده! میفهمی که؟ پاییز سرده! وقت تحمل درد نیست!میگم: سرده! خب نمیگی این همه قشنگیارو؟میگه: سوز سرما که بزنه همه قشنگیا مث فشنگ از جلو چشمت رد میشه! پتو واست میشه قشنگ ترین درام دنیا!میگم: ناکس مگه تو درامم بلدی؟ نگفته بودی؟میگه: پاییز همش درامه! همه دنیامو نارنجی می کنه! نه اون نارنجیا! غروبه غروب! تلخه تلخ! انگاری که من شده باشم کوه درد همه مردا! انگاری که خورشیدم سرشو گذاشته باشه رو شونه من! قطره قطره میره تو رگام! خونمو نارنجی می کنه! حالا تو بیا بگو پاییز قشنگه!میگم: یه طوری میگی انگاری پاییز آخر دنیاست؟میگه: هم اول دنیاست هم آخر دنیا! واسه من پاییز زمستونه! بهاره! تابستونه! مث زمین میمونه! میچرخه! ولی نمیذاره ما بفهمیم مارم میچرخونه! مارو سرگرم نارجیا و خرمالوها میکنه و میچرخونه! انقدی که راه خونمونو گم کنیم! حالا بیا و درستش کن! همه چی نارنجی... غروب پاییز... ویلون و سرگردون... تو باشی بغضت نمیترکه؟میگم: خب به غروب نگا نکن!میگه: اه! تو چقد خری پسر! اون با ما چش تو چش میکنه! هرجا که میری بهت زل زده! خودشو پهن کرده تو مغرب و مشرق! انگاری خرمالوهای باباشو خورده باشی؟ میفهمی که!میگم: خب آقا تسلیم! ما غلط کردیم! من حرفو پس میگیرم! پاییز خره!میگه: د نشد! دیدی میگم بی معرفتی؟! دیدی میگم بی وفایی؟! پاییزو نمیگی با اون قشنگیاش... 257...ادامه مطلب
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 2 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 14:54

سهرابِ عمه‌م خراااابِ نانسی عَجرم بود. بالای نانسی، عربیش شد فوووول، بُلبُل. شبا تو بالا خونه، با نانسی دوتایی بدون كولر میرفتن زیر پتو. تا صبح. عرق از چاربستش در می‌اومد و میچكید رو صورت نانسی. ضبط 257...ادامه مطلب
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 9 تاريخ : پنجشنبه 30 بهمن 1399 ساعت: 5:10

پیراهن خالی تو بر جا رختی

عطری که پریده از تن رو تختی

چهار فصل امسال پر از تلخی بود

پایان هزار و سیصد و بد بختی

لينك | نوشته شده در سه شنبه دوم تیر ۱۳۹۴ساعت 15:22 توسط وحید آرمانی |
257...
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 19:23

جزایر و اقیانوس ها را در می نوردم

کنار تو می نشینم

بر مویت دست می کشم

با تو سخن می گویم

بر می گردم

بی آن که مرا دیده باشی

حیرت مکن که پنجره باز است و عروسک هایت می خندند ...

لينك | نوشته شده در سه شنبه دوم تیر ۱۳۹۴ساعت 15:23 توسط وحید آرمانی |
257...
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 19:23

251 غفلت کرده‌ای مادر !پشتِ یک قلبِ عاشقفرزندت آرام آرام می‌‌میردو تو فراموش کردن رابه من نیاموختیمادر !به من بیاموز چگونه دوست نداشته باشم کسی‌ را که دوستم ندارد؟مرا دریاب مادر !خالی‌ِ لحظه‌هایِ من پر از اندوهی ژرف استکه مرا به نبودن نزدیک و نزدیک تر می‌کندمادر !از ضربانِ قلبِ من بگیر این غمِ ک 257...ادامه مطلب
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 19:23

غرور صورت بی‌تفاوت مردی است که سالها پیش در انتهای خیابانی خیس زندگی از نوک انگشتانش فاصله گرفت و مرگ از همان نقطه در جانش ریشه دواند ... غرور سرمای دستهای مردی است که با هیچ آتشی گرم نمی‌شوند و او در جهنمش زندگی آرامی دارد ... مردی که حتی مرگ هم او را به هیجان نمی‌آورد تنها از روبروی همان خیابان 257...ادامه مطلب
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 19:23

" بی تا امیری " میفرمایند : در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟ باز می خندم که خیلی ...! گر چه می دانی که نیست شعر می خوانم برایت وازه ها گل می 257...ادامه مطلب
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 19:23

بهروز یاسمی می فرمایند : مثل یک ابر رها پاره ای از ماه بــــه دوش آمدی باز هم ای سایه به خوابم خاموش چند سالی - دو سه سالی - خبری از تو نبود ای معمای شگفت ای شبــــح وهـــم آلـــــود ای تــو آن آینه کز دست خدا افتاده شب ز تکثیر تو در هول و ولا افتاده شبـــــح سرزده از چاک گریبان شبم داغ گل کرده به 257...ادامه مطلب
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 19:23

محمد علی بهمنی میفرمایند : دلخوشم با غزلی تازه ، همینم کافیست تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست آسمانی ! تو در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کاف 257...ادامه مطلب
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 19:23

حسین غیاثی میفرمایند : ده سال بعد از حال این روزامبا کافـه هـای بــی تو درگیرمگفتم جهان بی تو یعنی مرگده سال ِ رفتــی و نمی میرمده سال بعد از حال این روزامتو تــوی آغـــوش یکی خوابیمن گفتم و دکتر موافق نیستتو بهتـــر از قرصـــای اعصابــیده سال بعـــد از حــال این روزاممن چهل سالم می شه و تنهامبا حو 257...ادامه مطلب
ما را در سایت 257 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pesardarya بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 19:23